مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

مهرسا فرشته آسمانی

اولین روز عید 94

1394/1/2 2:47
نویسنده : مامان فاطمه
92 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یه دونم امروز اولین روز سال جدیده، 7 ماهو 10 روزه شدی، صبح وقتی بیدار شدی برای بابا خندیدی، بابا هم بهت عیدی داد اولین عیدی امسالتو از بابا گرفتی،ساعت 11 کنار سفره هفت سین عکس گرفتیم، خیلی خوشحال بودی ساعت 12 رفتیم خونه مامانی اخترشون، عمه محبوبه هم اونجا بود عید دیدنی کردیم، ساعت 1 هم رفتیم خونه مامانی مریمشون دایی بهزادشونم که از روز قبل از تهران اومده بودن اونجا بودن، با همه عید دیدنی کردیم بعد نهار کمی استراحت کردیم، ساعت 4 رفتیم خونه دایی حاجی ابراهیم من بعد رفتیم خونه دایی بابا ( قربان)، بعدشم خونه دایی صفر بابا و خاله مریم بابا،خونه خاله بابا ساعت 9 شب بود دیگه طاقت نیاوردی شروع کردی نغ زدن خیلی خوابت می اومد گرسنه هم بودی منو بابا زودتر خداحافظی کردیم اومدیم خونه بابایی شون،اونجا هم دختر عمه عشرت با دامادش بودن، تورو خوابوندم وقتی هم که بیدار شدی بهت غذا دادم، خونه بابایی شون همش مهمان می اومد تو هم اصلا دوست نداشتم بخوابی، همش می خواهی شیطانی کنی،منو تو اون شب خونه بابایی خوابیدیم صبح هم عمه کشور و دختراش اومدن اونجا، نهار هم خونه بابایی موندیم بابا رفته بود برای کاری شاهرود، بعدازظهر ساعت 5 اول رفتیم خونه دایی حاجی محمود بعد عمو علی من،  بعد عمو احمد و بعد عمه کشور، اونجا یه ذره خوابیدی بچه های فاطمه دوست داشتن باهات بازی کنن ولی از خستگی بیهوش شده بودی بعد اومدیم خونه بابایی، دایی بهزاد رفت به مناسبت تولد صدرا کباب و کیک تولد گرفت، بعد شام برای صدرا تولد گرفتیم شب خیلی خوبی بود، تو هم خیلی خوشحال بودی هی دست و پا میزدی ذوق میکردی،  آخر شبم اومدیم خونه.

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)