40 شوهر عمه
5 شنبه 16 بهمن دردونه مامان 5 ماهو25 روزش بود. این چند روز اتفاق خاصی نیافتاد صبحو بعد از ظهر می برمت بیرون هواخوری،یا با کالسکه یا با ماشین،بیرونو خیلی دوست داری، امکان نداره ببرمت بیرون کسی ازت خوشش نیاد، توی میوه فروشی با بابا رفته بودیم یه خانمه ازت خوشش اومد گفت میشه بغلش کنم منم تورو توی بغلش گذاشتم همش تورو به شوهرش نشون میداد،سیسمونی امیر هم همه شاگردا عاشق شده بودن، خلاصه هر جا که میبرمت تورو با ذوق بغل می کنن توهم براشون می خندی، امروزم صبح رفتیم بیرون، بعدازظهرم ساعت 4 رفتیم امامزاده علی بن جعفر برای 40 ام شوهر عمه مریم،بغل مامانی بودی که ازیتا اومد تورو ازش گرفت برد به همه فامیل نشون داد، گیر داده بود تورو ببره خونشون پیش آ...