مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مهرسا فرشته آسمانی

دمر شدن دخملی

1393/11/15 0:33
نویسنده : مامان فاطمه
114 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 14 بهمن فرشته کوچولوی مامان 5 ماهو 23 روزش بود، 1 شنبه شب رفتیم برای عمو محمود خواستگاری من تورو گذاشتم خونه مامانی مریم البته صبح برات برای اولین بار سوپ درست کردم  تا اگه گرسنه شدی مامانی بهت بده،دلم می خواست تورو هم ببرم ولی اذیت میشدی،2 شنبه هم دایی بهزاد از تهران اومده بود یه جا کار داشت مستقیم اومد خونه ما البته با بابایی تا تورو ببینه کلی ازت عکس گرفت برای زن دایی ایلانا و صدرا ببره،اومده بودن تورو ببیننو مارو ببرن خونه باباییشون، اگه یه روز تورو نبینن دلشون کلی برات تنگ میشه، دایی مارو برد شب بعد شام او رفت تهران ماهم اومدیم خونه 2شنبه هم صبح رفتیم بیرون و هم بعد از ظهر، بعدم خونه مامانی مریم،3 شنبه هم بابا مارو 4 راه پیاده کرد منم تورو با کالسکه آوردم سمت خونه، هر جاهم که می ایستادم تا دوتا مغازه نگاه کنم میدیدم دخترا دورت کردن، چند نفر گفتن اجازه هست ازش عکس بگیریم، منم اجازه دادم، دو جا زنو شوهر ازت خوششون اومده بود باهات بازی می کردن، یه جا هم رفته بودیم داخل مغازه، مغازه داره خیلی ازت خوشش اومده بود نمیداشت بیایم بعد اومدیم داخل پارک جلوی خونه نیم ساعتی نشستیم تا یه ذره آفتاب بهت بخوره بعدش بابا اومد چند تا مغازه رفتیم من کارامو رسیدم اومدیم خونه، ساعت 5 بعدازظهررفتیم خونه مامانی اختر، عمه ها اونجا بودن، اول خودتو گرفته بودی نمی خندیدی،یه ذره که یخت باز شد شروع کردی برای همه خندیدن، ساعت 11 هم اومدیم خونه کلی بازی کردی، خیلی وقت بود دمر میشدی اما من وقت نکردم ازت عکس بگیرم امشب طلسم شکسته شد ازت عکس رو گرفتم.

پسندها (2)

نظرات (0)