اولین ماه رمضان
سلام عمر مامان امروز 30 خرداد بود، دختر گلم 10 ماهو 9 روزش شد، 5 شنبه و جمعه گذشته خونه مامانی مریمشون بودیم خیلی بهت خوش گذشت وقتی اونجایی همش آتیش میسوزونی هیچکس هم بهت هیچی نمیگه دایی بهزاد هم ساعت 11 منو تو رو رسوند خونه بعد رفت تهران، یک شنبه با درسا و مامانش اول رفتیم فروشگاه خانه و کاشانه بعد با هم رفتیم شام بیرون شب خوبی بود، اکثر روزا بعدازظهر میریم خونه مامانی مریمشون، بعد شام میایم خونه اگه یه روز نریم همش زنگ میزنن بیاین اینجا دلمون تنگ شده، 5 شنبه اولین روز ماه مبارک رمضان بود تصمیم گرفتم یک روز درمیون بگیرم البته اگه خدا یاری کنه، 5 شنبه و جمعه رو گرفتم ولی امروز ترسیدم شیر به اندازه کافی نداشته باشم نگرفتم، صبح بابایی خبر...