مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مهرسا فرشته آسمانی

سیزده به در 94

1394/1/13 0:57
نویسنده : مامان فاطمه
107 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلم، امروز اولین 13 بدر زندگیته از صبح حال من زیاد خوب نبود به همین خاطر خونه موندم با بابایی رمضان شون نرفتم بیرون،مامانی مریم هم زنگ زد دید نرفتیم بیرون، کلی اصرار کرد بیا باغ عمه نهارم درست کردم بیا اونجا منم بهش گفتم حالم خوب  شد بعد نهار شاید اومدم بابا هم خیلی کار داشت نهار خوردیم ساعت 3 بابا مارو برد باغ عمه من همه فامیل اونجا جمع بودن، ساعت 4 رفتیم خونه  بابایی شون، مامانی با زهره دختر عمه من اش درست کردن برداشتن بردن باغ مامانی مریم اش دندونی هم برات درست کرده بود یه قابلمه پر کرد بردیم باغ،  بچه ها داشتن بازی می کردن، وسطی،والیبال، هفت سنگ، به منم گفتن بیا، حوصله نداشتم ولی باز دلم طاقت نیاورد تورو زن دایی منصوره نگه داشت رفتم بازی کردم خیلی خوش گذشت خیلی دلم می خواست بابا هم پیشمون بود بازی می کرد تو هم بغل زن دایی از خوشحالی جیغ می کشیدی جالبه اصلا تا حالا صدات درنمی آمد تند تند پا میزدی می خاستی بیای پیشمون،ساعت 6 همگی رفتیم توی باغ اش خوردیم همه هم بهم برای دندونت تبریک گفتن، غروب از همه خداحافظی کردیم اومدیم خونه مامانی مریمشون زن دایی باهات بازی می کرد چادر سرش کرد بهت گفت بیا تو هم دست و پا زدی گفتی دد همه ما تعجب کردیم شب بعد شام،  ساعت 12 اومدیم خونه،جیگر مامان اونقدر خسته بود وقتی گذاشتمت روی تخت بیهوش شدی. مامان قربونت بره اینقدر خسته بودی ماچ شبت بخیر گلم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)