مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مهرسا فرشته آسمانی

اولین مامان گفتن

1393/11/28 1:49
نویسنده : مامان فاطمه
88 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنین مامان امروز 3 شنبه 28 بهمن بود از صبح دوست داشتی کنارت باشم، تا میرفتم توی آشپزخانه نغ میزدی می اومدم پیشت میخندیدی خیلی بلا شدی، تورو توی رورویک گذاشتم هر جا میرفتم تورو هم می بردم ساعت 11 بابا اومد مارو برد بیرون، بعد از رسیدن به کارامون مارو ارگ با کالسکه پیاده کرد رفت، منو تو هم کمی نشستیم تا تو یه ذره هوا بخوری بعد آوردم خونه، بعد از ظهر هم رفتیم خونه بابایی رمضان، بابا زنگ زد به عمه طاهره که بیان اونجا،بعد از کلی بازی کردن باهات خسته که شدی یه دفعه گفتی( مه مه) که هممون تعجب کردیم، البته من یه مدت توی گریه هات میفهمیدم منو صدا می کنی، ولی تا میرفتم به دیگرون بگم تمام شده بود،در ضمن همه ماها فکر می کردیم اول بگی بابا چون راحتتره، خلاصه امروز برای اولین بار گفتی مه مه، ساعت 8 بود که رفتیم خونه مامانی مریم زیاد نمی خواستیم بشینیم، اما چون بابا کار مهمی داشت تا رفت انجام بده بیاد ساعت 11 شد اومدیم خونه شام خوردیم دوباره بغل بابا بودی که منو صدا کردی فدای دختر گلم بشم،هر روز که میگذره منو بابا بیشتر عاشق میشیم. راستی عمه چادری که برای زن عموت خریده بودن بهمون نشون داد، قراره 5 شنبه بریم قول گیرون عمو محمود.

پسندها (2)

نظرات (0)