مهمونی عیادت
امروز 1شنبه 2 آذر ماه دختر گلم 3 ماهو 11روزش شد امروز ساعت 2:30 مامانی مریم اومد دو تایی مهرسا عسلی رو بردیم حموم بعد حموم بود که عسل مامان اولین پستونکشو خورد بعد ساعت 4با مامانی رفتیم خونه دختر خاله شهناز تا حال خاله معصومه رو بپرسیم از اون طرفم دختر خاله زنگ زد همسایه شون خانم آلبویه اومد تا حال مارو بپرسه هم منو که از زمان دبیرستان ندیده بود ببینه دخترخاله و خانم آلبویه خیلی از تو خوششون اومده بود خلاصه تا ساعت 6 اونجا بودیم بعد اومدیم خونه مامانیشون شام خوردیم ساعت 9رفتیم خونه عمه کشور ، کمرشو عمل کرده بود حالشو بپرسیم وقتی رفتیم داخل همه برادر و خواهرای عمو اونجا بودن ،بغل همه رفتی جالب این بود که اصلاً خسته نشدی،تازه وقتی رفتیم داخل خونه انگار فرد مهمی رفته داخل چند نفر شروع کردن به عکس گرفتن از تو اونجا هرچی سعی کردم بخوابونمت، نمی خوابیدی، دوست داشتی همه جا وهمه کسو ببینی تا ساعت12 اونجا بودیم بعد اومدیم خونه اینم بگم دختر خاله و دختر عمه های من و عمه که به خاطر عمل کمر نتوانسته بود بیاد حال منو بپرسه بهت کادو دادن دستشون درد نکنه. وقتیم که اومدیم خونه مگه عزیز مامان می خوابید به زور تا ساعت 2:30 خوابوندمت.