مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مهرسا فرشته آسمانی

اولین مسافرت

1393/9/8 22:0
نویسنده : مامان فاطمه
113 بازدید
اشتراک گذاری

5شنبه 5اذر من و بابا و عسل مامان رفتیم تهران، منو بابا دو دل بودیم بریم یا نه اخه بابایی هنوز از بیمارستان مرخص نشده بود، صبح ساعت 8:30 راه افتادیم خداروشکر عزیز مامان توی ماشین اذیت نکرد،  ساعت1 خونه دایی بهروز بودیم، بعد از نهار دایی بهروز گفت زن دایی منصوره تورو ببره حمام منم قبول کردم دو تایی تورو بردیم بعد از اینکه از حمام اومدی گرفتی خوابیدی خونه دایی طبقه 9 ام است، شب نمای خیلی قشنگی داره دلم می خواست تورو میبرم نمای شهرو ببینی اما بیرون خیلی سرده از وقتی اومدیم شکمت خیلی کار می کنه پوشک برات زیاد برنداشتم بابا رضا گفت کم آوردی براش میخریم منم زیاد برنداشتم، شب مامانیو دایی بهزادشون اومدن اونجا دور هم باشیم، شب اونجا خوابیدن صبح صبحانه رو دور هم خوردیم، ندارم قرار شد همانجا باشیم. ماشینمون خراب بود دایی بهروز زنگ زد تعمیرات اومد توی پارکینگشون ماشینمونو درست کرد تا ساعت 2روز کشید، قرار بود بعد از ظهر حرکت کنیم بیایم خونه ولی هوا بدجوری خراب بود، وقتی هوا کمی بهتر شد دایی بهزاد گفت بریمی خونه ما،همه آماده شدیم رفتیم خونه دایی، سمت شرق هم بارون گرفته بود،زن دایی ایلانا شام درست کرد بعد چون از خونه بیرون نرفته بودیم،موبایل و زن دایی ایلانا رفتیم سر خیابونشون چند تا مغازه رو دیدیم برگشتیم تو این مدت هم، تورو زن دایی منصوره و مامانی نگه داشتن شب اونجا خوابیدیم نمیدونم چرا اون شب یه لحظه خیلی گریه کردی که زن دایی ایلانا نبات داغ درست کرد بهت دادیم خوب شدیو خوابیدی صبح شنبه ساعت 8:30 حرکت کردیم برگشتیم شهر خودمون، ساعت 11:20 دقیقه رسیدیم، موقع برگشتن هم اصلا اذیت نکردی. ساعت 1:30 منو بابا برای اولین بار تورو بردیم حمام، ساعت 5،شنبه بعد از ظهر نوبت عکاسی داشتی، ساعت 4بیدار شدی، شیر خوردی ساعت 4:45 رفتیم همش میترسیدم سرما بخوری ولی به خیر گذشت،در ضمن توی اتلیه کمی اذیت کردی چون گرمت شده بود و خوابت می اومد خلاصه وقتی اومدیم خونه گرفتی خوابیدی. بابایی رمضونم هنوز از بیمارستان مرخص نشده، دلم میخاد برم ملاقاتش ولی کسی نیست تورو پیشش بزارم مامانی مریمشون تهران موندن برن دکتر، اگه می اومدن تورو نگه میدارد میرفتم ولی به خاطر هوا ی کثیف بیمارستان تورو نمی تونم با خودم ببرم مجبورم توی خونه پیشت باشم. امروز شنبه 8اذر مهرسا نازنازی، 3ماهو 14روزشه. 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

داخل ماشین بغل مامان :

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

خونه دایی بهروز :

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)